طریقت : عبادتی است نامحدود و عزیمتی است بی دستور
از جنبه های دیگری که می توان برای درک بیشتر طریقت دنبال کرد، بررسی بین عبادتها در طریقت و شریعت می باشد. مشخص است که فرائض شریعت به لحاظ کیفی، کمی و زمانی، عبادت های معینی می باشند مثل نمازهای یومیه که در پنج وعده خوانده می شوند و مثل روزه در ماه مبارک رمضان. اما مقصود از عبادت هایی که خداوند نازل کرده، این نیست که این عبادات، نشان دهنده ی همه وظایف عبادی است که انسان در برابر پروردگار خویش باید انجام دهد.
یعنی اینکه خاص و واجب بودن آنها به معنای این نیست که شامل همه تکالیف عبادی انسان می شود. این مسئله با توجه به تفحص در زندگی رسول الله (صلی الله علیه) کاملا واضح است که بسیاری از نماز های اضافی را که به نوافل معروف هستند علاوه بر نمازهای واجب انجام می دادند، بلکه نوافل پیامبر خیلی بیشتر از فرائضی بود که به جا می آوردند.
خدای متعال می فرماید: «أَقِمِ الصَّلاَهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُوداً.وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَّکَ عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُّـکَ مَقَامـاً مَّحْمُـوداً : نماز را از هنگامى که خورشید از وسط آسمان مى گذرد تا آن گاه که تاریکى شب به نهایت مى رسد برپادار، و نماز صبح را نیز هنگام طلوع فجر به جاى آور که قطعاً نماز صبح مشهود فرشتگان شب و روز است. و پاره اى از شب را به نماز بیدار باش که این براى تو افزون بر نمازهاى واجب است، باشد که پروردگارت به تو مقامى عطا کند که همه آن را بستایند و تو را با آن مقام (مقام شفاعت) در قیامت برانگیزد.»
این نوافل یا سنتها، نمازهایی هستند که پیامبر قبل یا بعد از نماز فرض انجام می دادند، مثلا سنت نماز عشاء متشکل از دو رکعت قبل از نماز فرض و دو رکعت بعد از آن می باشد. پیامبر علاوه بر نماز های نافله، دعاها و اذکار ویژه ای نیز داشتند. ایشان وقتی برای عبادت پروردگارش می ایستادند، (بخاطر طولانی بودن) پاهای مبارکشان ورم می کردند، با وجود اینکه خدای عزوجل چنان بر وی فضل و مرحمت کرده بود که بر سایر جهانیان چنین نکرده بود : وَکَانَ فَضْـلُ اللّـهِ عَلَیْکَ عَظِیمـاً . وقتی از او در این باره سؤال شد، پاسخ داد: «آیا من نباید بنده ای سپاسگذار باشم؟». فرائض شرعی پایین ترین حد از عبادت هایی هست که هر مسلمان باید انجام دهد. این تفاوت مسلمان از غیر مسلمان است. در حدیث شریف نبوی آمده است : نماز ستون دین است، هر که آن را ترک کرد دین را نیز نابود کرده است.
البته که این عبادات شرعی و محدود، در اجرای امر الهی که در این آیه آمده است، کافی نیست: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ». لذا انجام عبادت های نافله راهی است به سوی اینکه انسان زندگی اش را به یک زندگی عبادی خالص تبدیل کند. طریقت همان کردار رسول الله (ص) است و فرائض طریقت قسمت مشخصی از اعمال عبادی پیامبر می باشد. در این صورت، واضح است که فرائض شریعت جزئی از طریقتی هستند که بیشتر اعمال عبادی نامشخص برای رسیدن به خدای سبحان را شامل می شوند.
در تفسیر ارتباط بین شریعت و طریقت، شیخ محمد کسنزان قدس الله سرّه می گوید: شریعت در چهارچوب طریقت قرار دارد و طریقت هسته شریعت به حساب می آید. هیچ طریقتی بدون شریعت و هیچ شریعتی بدون طریقت میسر نمی شود. پس شریعت همانند یک چهارچوب، طریقت را به گونه ای احاطه کرده است که ممکن نیست شخصی عامل به طریقت باشد ولی پایبند به شریعت نباشد. تشبیهی که شیخ محمد کسنزان قدس الله سرّه درباره شریعت به کار برده و آن را در مقایسه با هسته که همان طریقت است، به چهارچوب همانند کرده است بیانگر این است شریعت هدف نهایی نیست و فقط یک حرکت یا یک اقدام است، یعنی شروعی است که نباید انسان در آنجا متوقف شود بلکه از همان جا آغاز کند.
پس شریعت آغاز یک راهی طولانی و سخت است که طریقت با عبادت های نفلی آن را تجسم می کند. بنابراین هر کس که مرید طریقت کسنزانی می شود بایستی قبل از اذکار و عبادت های طریقت به فرائض شریعت مانند نماز های روزانه پایبند باشد .
ارتباط بین طریقت و شریعت یک اشتباه بزرگی را نمایان کرده است و آن اینکه بسیاری گمان کرده اند طریقت و شریعت دو راه متفاوت و مجزا به شمار می آیند. در طول تاریخ افراد و گروه هایی بوده اند که ادعا کرده اند روش طریقت همان راه رسیدن به خداوند متعال بدون نیاز به پایبندی به انجام فرائض شرعی می باشد. مقصودشان این بوده که بین دین و عبادت های مرسومش و طریقت فرق قائل شوند. در جهان امروز شکل های مختلفی از این ادعاها مخصوصا از سوی برخی جنبش های صوفیانه در غرب نمایان می شود که به ناحق خودشان را، طریقت منسوب می کنند.
کسانی نیز با این ادعا ظاهر شدند که طی کردن راه طریقت ممکن است انسان را به مرحله ای از معرفت پروردگار متعالش برساند که فرائض شریعت از وی ساقط می شود. مشایخ طریقت در طی زمان هم به قول و هم به فعل تأکید داشتند و این ادعا ها را انحراف کامل از معنی واقعی طریقت می دانستند.
شیخ جنین بغدادی سخن مردی را شنید که ادعا می کرد « اهل معرفت به درجه ای می رسند که از روی نیکی و تقرب به خدای عزوجل عبادت را ترک می کنند» ، شیخ این کلام را نفی کرد و در پاسخ آن گفت: این سخن مردمانی است که حرف از ساقط شدن اعمال و عبادات می زنند که به نظر من مرتکب گناه بزرگی شده اند، کسی که دزدی می کند یا زنا می کند وضع او بهتر از کسی است که این حرف را می زند. عرفا این اعمال را از خدا دریافت کرده اند و به سوی او باز می گردانند ، اگر هزار سال زنده بمانم هیچ عمل خیری از من ساقط نمی شود مگر اینکه من از آنها ممانعت کرده باشم. اهل طریقت از راهی که پیامبر پیموده جدا نشدند. ابو عثمان می گوید: ای پسر، آشکارا خلاف سنت حرکت کردن نشان از تظاهر و ریاکاری در نهان است.
یک وجه دیگری هست که می توان به رابطه بین شریعت و طریقت نگاه کرد و از این حدیث شریف شروع می شود: شریعت، گفتار من و طریقت کردار من است. پس شریعت همان سخنان رسول الله (صلی الله علیه) است و طریقت کردار او به حساب می آید، شریعت همان تفسیر طریقت به حساب می آید. بنابراین افعالی که شریعت، حقانیت آنها را تأیید نکند، از افعال طریقت به حساب نمی آیند، درواقع از افعال رسول الله نمی باشند، این نظر دیگری در تفسیر کلام شیخ محمد کسنزان قدس الله سرّه می باشد که فرمود: شریعت چهارچوب طریقت است.
شیخ عبدالکریم کسنزان قدس الله سرّه می گوید: اگر اعمال و کردار و گفتار مرید با هر حکمی از احکام شریعت مخالفت داشته باشد، وی از طریقت ما خارج است. بدین معنی که ارتباط بین طریقت و شریعت یک ارتباط تکاملی است.
شیخ ابن عطاءالله اسکندری می گوید: کسی که بخواهد دین را رها کند و معتقد باشد که مالکیت (همه چیز) از آن خداست و غیر از او در مالکیت، کسی شریک او نیست و به ظواهر شرایط نیز مقید نباشد، در دریای بی دینی غرق شده است و وضع او، وبال او می شود. ولی مسئله این است که تأیید کننده حقیقت باشد و به شریعت پایبند باشد. حرکت با حقیقت بدون پایبندی به شریعت غیر ممکن است.
شایان توجه است که اهل طریقت بجای اینکه در پایین ترین حد عبادات یعنی فرائض شرعی بمانند، راهی سخت از عبادات را در پی گرفتند ( مشایخ طریقت به پیمودن راه عبادت های نافله ای نامحدود، توصیف شده اند که در اصطلاح طریقت به آن «عزم» گفته می شود، در مقایسه با ماندن و وقوف بر فرائض شریعت که به آن رخصت گفته می شود). بدین جهت پیامبر (ص) در بین مخلوقات دارای بالاترین مرحله عزم می باشد. شیخ عمر سهروردی می گوید: رخصت به معنای ماندن در حد گفتار پیامبر و عزم، الگوبرداری از کردار او می باشد. این سخن همانند حدیث نبوی می باشد: شریعت، گفتار من و طریقت، کردار من است. شیخ عبدالقادر گیلانی قدس الله سرّه می گوید: بایستی روزه و نماز های پنجگانه را در وقتش به جای آورید و همه حدود شرعی را رعایت کنید. اگر فرائض را انجام دادید به نوافل منتقل شوید. به {عزم} چنگ بزنید و از {رخصت} پرهیز کنید. شیخ عبدالقادر گیلانی قدس الله سرّه این داستان را روایت می کند و تفاوت بین کسی که عزم را در پیش گرفته و رخصت شرعی را رها کرده را توضیح می دهد: از روستایی می گذشتم که در آن ذرت کاشته بودند، دستم را دراز کردم و یک مشت از آن را برای خوردن گرفتم، در همین حال دو نفر از اهالی روستا که با خود عصا داشتند آمدند و مرا تا حدی زدند که بر زمین افتادم، در این لحظه با خدا عهد بستم که دیگر به رخصتی که به من مربوط نیست بازنگردم، چرا که شریعت به شخص نیازمند اجازه خوردن از کشت و ثمر دیگران به اندازه نیاز داده است و نباید از آن چیزی برای خود برگیرد. این یک مجوزی عمومی است، ولی با این وجود عزم را رها نکردم و راه نیکوکاری را در پیش گرفتم، کسی که بسیار از مرگ یاد می کند، پرهیزکاری اش زیادتر می شود، رخصتش کاهش و عزمش افزایش می یابد. گرفتن رخصت خطر بزرگی است که ثبات و استقرار انسان بر صراط مستقیم را تهدید می کند. رسول الله (ص) می گوید: اگر کسی اطراف آتش فشان بگردد ممکن است در آن بیفتد.
بنابراین اهل طریقت از ترک عزیمت و گرفتن رخصت بر حذر داشته می شوند، شیخ عبدالقادر قدس الله سرّه می گوید: کسی که پایبند رخصت باشد و عزیمت را رها کند، باید از نابودی ایمانش در هراس بود، عزم مخصوص انسان های شجاع است چون که عزیمت، سوارشدن بر مرکب خطرها و کارهای سخت است. رخصت برای سهولت و آسانی مخصوص کودکان و زنان است.
نِفَّری می گوید: یکی از انواع آداب بد مرید که به وی آسیب می زند این است که از مقتضیات شایسته و مهم کناره گیری می کند و به رخصت شرعی روی می آورد. این مسئله از جنایتهای بزرگی به شمار می رود که مسبب کسر رتبه و مقام و فاصله از محل نزدیکی و همجواری می شود. بدین جهت است که گفته اند اگر مریدی را دیدی که از مقام حقیقت به رخصت شریعت تنزل پیدا کرده، بدان که عهد و پیمانش را با خدا نقض کرده است. یوسف ابن حسین می گوید: اگر مریدی را دیدی که به رخصت مشغول است بدان که هیچ خیری از او بر نمی آید. ابو اسحق ابراهیم ابن شیبان می گوید: کسی که می خواهد زمانش را به بطالت بگذراند باید به رخصت پایبند باشد.
در پیش گرفتن عزیمت فقط در عبادتهای مشخصی مثل نماز نیست بلکه در همه اعمال و رفتار انسان می باشد. زهد و پرهیزکاری فقط در امور نکوهیده و محرمات نیست بلکه بسیار بیشتر از اینها است آنگونه که شیخ عبدالقادر گیلانی قدس الله سرّه به توصیف آنها می پردازد : ابتدا ترک محرمات، سپس ترک شبهات [یعنی چیزی که انسان نمی تواند از حلال یا حرام بودن آن اطمینان حاصل کند]، سپس ترک آنچه که مباح است، سپس ترک آنچه که در همه حالات حلال مطلق به حساب می آید تا اینکه چیزی از قلم نیفتد. نمونه ای از تفاوت زهد اهل طریقت و اهل رخصت که می توان با استشهاد به کلام شیخ عبدالقادر گیلانی قدس الله سرّه درباره زهد در غذا خوردن ارائه داد: خود را از خوردن چیز حرام بازدار و از چیز پاک و حلال تناول کن تا اینکه گوشتی که با حرام بر تو رشد کرده از بین برود. در ابتدا از خوردن چیز حرام و سپس از چیز حلال خودت را منع کن.
زهد اهل عزم نه تنها در غذا بلکه در همه جنبه های زندگی می باشد. زهد رفتاری است که همه اعمال و جزئیات زندگی را شامل می شود. رُوَیْمِ بْنِ اَحْمَد از شیخ جنید بغدادی درباره زهد سؤال کرد، شیخ در پاسخ گفت: زهد کوچک شمردن دنیا و از بین بردن نشانه های آن از قلب می باشد. شیخ محمد کسنزان قدس الله سرّه می گوید: زهد در دنیا پرهیز از محرّمات و شبهات است، پرهیزکاری از امور حلال از جمله غذا، لباس، مسکن، مال، ازدواج و هرچه که نفس طمع آن را بکند و دنبال غیر خدای سبحان باشد، زهد به حساب می آید. شیخ عبدالقادر گیلانی قدس الله سرّه مریدانش را به فاصله گرفتن از غذا نصیحت می کرد، درباره نفس می گوید: نفس، بنده ی بدی است؛ به کاری مشغول نمی شود مگر با زور و عصا و آن را سیر نکنید مگر اینکه بدانید که سیری باعث طغیانش نمی شود و در برابر سیر کردنش کار می کند. براساس این قیاس مرید نباید از حلال دنیا بهرهای بردارد مگر اینکه بداند آنچه که می خورد نتیجهای خلاف در پی ندارد.
حقیقت زهد نزد اهل طریقت از مرزهای زهد در دنیا فراتر می رود تا اینکه در هر چیزی به غیر از خدای متعال پرهیزگار باشد. از ابوبکرشبلی درباره حقیقت زهد اهل طریقت سؤال پرسیدند، وی پاسخ داد: بدین معنی است که در هر چیزی پرهیزگار باشی به غیر از خدا. زهد مشایخ طریقت، همان پرهیزکاری است حتی تا خود بهشت. تصور این مسئله غیر ممکن است ولی درک آن از سوی کسانیکه اهل این مسیر باشند ممکن است.
زهد جز خدا چیزی دیگر را نمی طلبد و در قبال عبادتی که انجام می دهد سرمایهای جز تقرب به خدا نمی خواهد. شیخ عبدالقادر گیلانی قدس الله سرّه در این باره می فرمایند: حقیقت زهد، ترک دنیا و آخرت است، ترک شهوات و لذّات است، ترک طلب رتبه و کرامات و مقام است، ترک همه چیز جز خدای نیکی ها است تا اینکه جز خالق عزوجل چیزی باقی نماند، پایان همه چیز به سوی اوست، او پایان همه آرزوهاست، همه امور به سوی او بازگردانده می شود. شیخ عبدالقادر گیلانی قدس الله سرّه در نصیحت مریدانش می گوید که عشق خداوندی را هدف نهایی خودشان قرار دهند: وجودت را ببخش، شهوت و لذت هایت را رها کن، در ذات پروردگار، خودت را فنا کن، بهشت و هر آنچه در اوست را رها کن، از نفس و هوای آن دست بکش، از شهوت های دنیوی و اُخروی فاصله بگیر، همه چیز را رها کن و آنها را پشت سرت قرار بده. امام علی ابن ابی طالب کرم الله وجهه در خطاب به خداوند متعال چنین می فرماید: خدایا من نه بخاطر ترس از آتش و نه بخاطر طمع بهشت بنده ات بودم بلکه بخاطر اینکه فهمیدم تو خدایی هستی که سزاوار عبادت است.
پانویس: (۱) الإسراء : ۷۸ – ۷۹ . (۲) النساء : ۱۱۳. (۳) ابن سعد – ص ۱۰۳. (۴)کل اقتباس من الشیخ محمد الکسنزان بدون ذکر المصدر قد تم اقتباسه باذن کریم من الشیخ محمد الکسنزان من محاضرات الارشاد التی یلقیها . (۵) القشیری- ص ۲۰. (۶) القشیری- ص ۲۱. (۷) الکسنزان – ص ۱۷۶. (۸) السکندری – أ ۵۵ . (۹) السهروردی – ص ۳۷۸. (۱۰) الکیلانی – ص ۱۵. (۱۱) الکیلانی – ص ۲۵ – ۲۶. (۱۲) الکیلانی – ص ۱۵ . (۱۳) یشار الى الطریقه ایضا بمصطلح الحقیقه اشاره الى انها مبنیه على ما یعرف فی مصطلحات الطریقه بـ الحقیقه المحمدیه والتی یبحثها ببعض التفصیل الفصل الرابع من الکتاب . (۱۴) النفری – ص ۵۲ . (۱۵) الکیلانی – ص ۳۷. (۱۶) الکیلانی – ص ۳۸ . (۱۷) القشیری – ص ۶۱. (۱۸) الکسنزان- ص ۱۴۴- ۱۴۶. (۱۹) الکیلانی – ص۳۹. (۲۰) القشیری – ص۶۱. (۲۱) الکیلانی – ص ۲۴. (۲۲) الکیلانی – ص ۵۰. (۲۳) تامر – ص ۷ . المصدر : الطریق الى الطریقه – ص ۱۵ – ۲۲ .